بزرگنمایی:

عصر دیروز سردار" قاسم رضایی" جانشین فرمانده ناجا به استان هرمزگان سفر کرد، در ابتدای ورود وی،  فرزند شهید"محمد قاسمی" به نمایندگی از خانواده معظم شهدا  ضمن خیرمقدم، دلنوشته ای در محضر جانشین فرمانده ناجا خواند که متن آن به شرح ذیل است.

بسم رب شهدا و صدیقین

با عرض سلام، خدمت سردار جانشین محترم ناجا ، من" ستایش قاسمی" فرزند شهید "محمد قاسمی" هستم که به نمایندگی از خانواده معظم شهدا حضور سبزتان را به خطه نیلگون و شهید پرور هرمزگان خیر مقدم عرض می نمایم .

دلم بهانه پدرم را گرفته و به من گفتند که حرف‌های ناگفته‌ام را در جمع شما بگویم، اما از کجا شروع کنم؟

من حرف دلم را برای شما عزیزان می‌گویم ولی مگر می‌شود یک دنیا حرف را در چند جمله جای داد؟

حرف‌های ناگفته بسیار دارم که بگویم، از دلتنگی‌هایم، از خاطرات فراموش نشدنی و روزهای نبود پدر در کنارم و از گریه های پنهانی مادر؛ تمام خاطرات من با پدرم به چند قاب عکس روی دیوار خلاصه شده است.

بابای من خیالت راحت، همه همکارانت هوایم را دارند، اما دلم در هوای توست.

آن روز که تو رفتی من سن و سالی نداشتم اما مردانه عهد بستم که چنان باشم که همه بگویند" این یادگار شهید است" و مایه افتخار تو باشم؛ سخت است ولی با تو می توانم!!!

ای کاش بودی تا من در کنار تو به خودم ببالم، اما نه!!! حالا که فکر می‌کنم می بینم، اکنون زمانی است که باید بیشتر به تو افتخار کنم چون تو شهیدی و شهید زیباترین تفسیر عشق ، شجاعت و ایثار است.

فقط با سوز دل و اشک چشم می خواهم بگویم؛ روزی که نوشتم "بابا" سخت ترین روز زندگیم بود که باید با دستان کوچکم این کلمه را مشق می کردم، آخر ما که در زندگی خود هرگز پدر را ندیده و کسی را بابا صدا نکرده بودیم و مفهوم جمله" بابا آب داد" برایمان معنایی نداشت.

ولی عمیق که فکر می‌کنم می‌بینم آنچه که پدرم و دیگر پدران شهید به فرزندان خود داده، هیچ پدری به دخترش نداده، پدرم نعمت اصالت و ریشه، معرفت و ایمان را در خونم تزریق کرد؛ نعمت هایی که هرگز فروشی نیست و پدران میلیونر هم نمی توانند در هیچ معامله ای آن را خرید و فروش کنند.

و در آخر می گویم؛ "پدرتنها واژه نامیرای زندگیست".#

پدر عزیزم روحت شاد و یادت گرامی باد